رسالهای در شناخت ایدئولوژی: فرایند شکلگیری ایدئولوژی اجتماعی یا به عبارت دیگر سیاسی میتواند به صورت مرحلهای از ذهن فرد و طی برخی آموزشها به یک حلقه محدود و از یک حلقه محدود به یک حلقه بزرگتر و همینطور ادامه یابد، تا آن که بخش بزرگی از جامعه را فراگیرد. وقتی که ایدئولوژی به حوزه اجتماع پامیگذارد و در مناسبات قدرت و سیاست تعیینکننده میشود، ویژگی سیاسی آن از قوه به فعل درآمده و عینیت مییابد.
رسالهای در شناخت ایدئولوژی
از این منظر که بنگریم ایدئولوژیهای سیاسی بنا به موقعیت و منزلتی که در برابر قدرت دارند به دو ایدئولوژی «حاکم» و ایدئولوژی «مبارزاتی» تبدیل میشوند. ایدئولوژی حاکم، ایدئولوژی با قدرت است، آن را تأیید میکند و به آن مشروعیت میبخشد، در حالی که ایدئولوژیهای دیگر، قدرت حاکم را برنمیتابند، به مقابله با آن برمیخیزند و به ایدئولوژی بر قدرت تبدیل میشوند.
تعاریفی
اگر به بسیاری از تعاریفی که درباره «ایدئولوژی» ارائه میشود بنگریم، مییابیم که به طور کلی دو سنت فکری درباره ایدئولوژی وجود دارد. سنت نخست، درباره ایدئولوژی ابتدا نگاهی معرفتشناختی داشتهاند و درباره شناخت راستین و دروغین و توهم سخن گفتهاند و سپس به ابعاد اجتماعی آن پرداختهاند. اما سنت فکری دیگر دیدگاه جامعهشناختی را برمیگزیند و با کارکرد ایدئولوژی در زندگی اجتماعی و کارویژههای سیاسی آن سروکار دارد.
ایدئولوژی
در تبارشناسی مفهوم ایدئولوژی و کاربرد این واژه در ادبیات مدرن، بیشتر نویسندگان از دوستوت دوتراسی از اندیشمندان فرانسوی قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی نام بردهاند. او دربین سالهای ۱۸۰۱ تا ۱۸۱۵ این واژه را در سلسله مطالعات و یادداشتهایش درباره عصر روشنگری به کار برد. دوتراسی تحتتأثیر مکتب اصالت حس و تجربه بود و تنها منبع شناخت را تجربه میدانست.
تصور
او با این تصور از واژه ایدئولوژی بهره گرفت که میتوان روشی برای شناخت عقاید پیدا کرد که در آن، ریشهها و روابط عقاید با یکدیگر با روشهای تجربی مطالعه شوند. به زعم او، «ایدئولوژی» مطالعه روند شکلگیری ایدهها یا به عبارت دیگر مطالعه علمی ایدههاست. دوتراسی ایدئولوژی را «علم ایدهها» و به عنوان بخشی از علم زیستشناختی میشناخت که باید نشان میداد چگونه ایدهها در مغز افراد شکل میگیرند. پایه نظری این برداشت در اندیشههای ماتریالیستها بود که سرچشمه ایدهها را مادههای زیستی میشناختند.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.