نظریه اسلامی تعلیم و تربیت (مبانی آموزش رسمی):توسعه علم در گرو پیدایش پاسخهای نو به مسائل جاری و صورتبندی پرسشهای جدیدی است که ضمن کاربست نتایج تحقیقات قبلی ظاهر میگردند. علاوه بر این، شرایط تاریخی علم، مقتضی آزمودن زمینههای شناختهشده، ولی متفاوت است؛ زمینههایی که احتمال میرود راه حل برخی مسائل برجسته را در خود داشته باشند. تعالیم مذهبی و رهنمودهای ادیان بزرگ، یکی از این زمینههای متفاوتاند که پس از گذراندن یک دوره نسبتاً طولانی از شیوع بیاعتناییهای متعصبانه، بار دیگر و به تدریج مورد توجه محققان رشتههای مختلف قرار گرفتهاند.
نظریه اسلامی تعلیم و تربیت (مبانی آموزش رسمی)
توجه دوباره به آموزههای دینی میتواند رهیافت تازهای در علم تلقی شود، هر چند که هرگز نمیتواند به معنای بازگشت به معنویت تجربهشده در گذشته قلمداد گردد، زیرا متضمن دستاوردهای ویژهای است که در جریان توسعه تمدنی به دست آمدهاند و زمینه را برای ظهور و بروز نیازهای تازه به دین فراهم کردهاند. این نیازهای تازه در عمیقترین لایه، به یک انتظار مشترک برای حصول اطمینان درباره درستی دانستهها و فایده برنامههای عمل، معطوفاند که احتمالاً با توسعه علم در مسیرهای متنوعتر، به دست خواهد آمد.
دانش
در واقع حرکت پیشرونده دانش، ناگزیر از آزمودن زمینههای یقینآوری است که در گذشته با شتابزدگی آنها را کنار گذاشته و هنوز جایگزین بهتری برای آنها نیافته است. به لحاظ تاریخی، دلایل منطقی و معتبری برای گریختن از یقین مذهبی و کنار نهادن توصیههای قطعی و یقینآور دین عرضه نشده، بلکه تغییر شکل مذهبی، نقطه عطف جریان کاهشگرایی به شمار میرود که با کوچکسازی «جهان» و «عقل»، امکانات ما را برای درک حقیقت و بهبود زندگی محدود ساخته است. ویژگی برجسته این جریان کاهشگرا، زوال اطمینان و یقین است که برغم تلاش اندیشمندانی همچون دکارت، لاک، کانت و غیره، به قلمرو الهیات و اخلاق محدود نمانده و «اکنون در قلب علم وارد شده است».
کنترل
به نظر میرسد کنترل جریان کاهشگرای مسلط بر تولید و توزیع دانش، میتواند به توسعه علم و در نهایت خروج از بحرانهای اجتماعی کمک کند، زیرا جریان کاهشگرای فلسفه، پژوهش و آموزش علم را به قلمرو «عینی/ ذهنی» محدود ساخته و در نتیجه سنتهای پژوهشی و آموزشی رایج، نمیتوانند ظرفیتهای لازم را برای رشد همهجانبه علم، به خصوص در قلمرو غیرعینی فراهم کنند. بنابراین مراکز رسمی آموزش و پژوهش، نظیر دانشگاهها و مدارس، از سازوکارهای توسعه یکجانبه علم به شمار میروند.
تحول
رشد همهجانبه علم در گرو تحول سنتهای آموزشی و پژوهشی است؛ ولی از آن جا که یک نظام جهانی تعلیم و تربیت، به شدت از این سنتها حمایت میکند، هر نوع تغییر جهت علم به سوی چندجانبهگرایی و عطف توجه به جهان بزرگ، به تحولاتی وابسته است که ماهیت سکولار این نظام حمایتکننده تربیتی را تغییر دهند و عقل را- به جای نفس- آزاد سازند. بدین ترتیب تحول در تعلیم و تربیت رسمی، مقدمه رشد همهجانبه علم به شمار میرود، اما در این زمینه، جای خالی مطالعات اسلامی در رشتههای گوناگون علوم تربیتی نظیر فلسفه تعلیم و تربیت، جامعهشناسی تعلیم و تربیت، روانشناسی تربیتی، اقتصاد آموزش و پرورش، مدیریت آموزشی و رشتههایی از این قبیل احساس میشود.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.