پژوهشهای تفسیری در سازمان استراتژیهای پدیدارشناسی و پدیدارنگاری
از این منظر باید گفت که واژه «سازمان» عبارتی سادهسازی شده است که سعی میکند تمامی ویژگیهای منحصر به فرد سازمانها را نادیده گرفته و به یک یا چند ویژگی مشترک همه سازمانها اشاره کند. برخی صاحبنظران به این فرایند، شیگونهسازی ((reification)) یا مجسمه (golem) سازی از سازمانها میگویند. هر چند این خاصیت (سادهسازی پدیدههای پیچیده در قالب مفاهیم) که از ذهن انسان برمیخیزد و برخی آن را واحد بزرگ ساختن (chunking) مینامند، باعث تسریع انتقال مفاهیم میشود اما واقف نبودن به این فرایند، خود یکی از مسائل بزرگ پیش روی رشتههایی چون مطالعات سازمان است.
پژوهشهای تفسیری در سازمان
ضرورت بازاندیشی در مورد چنین فرایندهای بنیادین شناختی که پایه تفکر کلاسیک و مدرن ما در مورد سازمان را شکل میدهند، امروزه به یکی از دغدغههای اصلی صاحبنظران رشته مدیریت تبدیل شده است. هدف این جریان نفی وجود سازمانها نیست، بلکه جلوگیری از تفکر شیگونه و تکبعدی در مورد سازمانهاست. تلاش این جریان بر این است تا نشان دهد سازمانها پدیدههایی اجتماعیساخته هستند که ما آنها را میسازیم و به طرق مختلف نیز آنها را درک و تفسیر میکنیم. درک ما از سازمانها بهعنوان مجموعه سازمانیافتهای از افراد که برای تحقق هدفی مشترک تلاش میکنند، تنها یک برداشت خاص و مختص گروهی از افراد (دانشگاهیان و آن هم نه تمامی آنها) است، اما آیا کارکنان یک سازمان هم چنین برداشتی از سازمان دارند؟ یا اینکه آیا همه سازمانها حقیقتاً اینگونهاند که در این تعریف ذکر شد؟
نظریههای کلاسیک
اگر به سیر تطور نظریههای سازمان و مدیریت توجه کنید، روند شکلگیری برداشتهای متفاوت از سازمانها را خواهید دید. نظریههای کلاسیک، سازمان را به مثابه ماشین میدانستند، سپس گرایش به سمت استعاره ارگانیزم تغییر جهت یافت، سپس استعاره فرهنگ و به همین ترتیب (حتی زمانی تمام این استعارهها تحت مفهوم تفکر استعارهای از سازمان ـ در مقابل دیگر انواع تفکر از سازمان ـ سرجمع شدند). همین جریان اندیشه در مورد پدیدههای درون سازمان نیز شکل گرفته و در حال پیگیری است. افراد در بستر سازمان همه چیز را به صورت مشترک و یکسان تجربه نمیکنند، بلکه افراد مختلف تفاسیر متفاوتی از یک پدیده دارند.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.