سنتهای نظری معاصر در تحليل فرهنگي
سنتهای نظری معاصر در تحليل فرهنگي: ساختارگرایی جنبشی فکری است که در دهه 1950 در فرانسه آغاز و اولینبار در آثار کلود لوی استراوس و منتقد ادبی رولان بارت ظاهر شد.
تعريف ساختارگرايي
دشوار است ساختارگرایی را با یک اصل و بنیان نهایی تعریف کنیم، اما چنانچه مجبور باشیم میتوانیم بگوییم که جوهره آن مبتنی بر این باور است که اشیا و امور نمیتوانند در انزوا و بهتنهایی فهمیده شوند.
آنها باید در بافت و زمینه ساختارهای بزرگتری که بخشی از آن هستند در نظر گرفته شوند. ساختارگرایی در دهه 1970 وارد انگلستان شد و نفوذ گستردهای بدست آورد.
ساختارها
ساختارهای مورد نظر در این رویکرد، ساختارهایی از پیش موجود در جهان بیرونی نیستند؛ بلکه به وسیله درک ما از جهان اطراف و سازماندهی تجربه به ما تحمیل میشوند. در نتیجه معنا و دلالت زبانی نوعی هسته یا ذات در درون چیزها نیست: معنا همواره خارج از اشیا و امور است و به وسیله ذهن انسان به آنها نسبت داده میشود.
امر فرهنگی در نسبت با ساختارهای زبان و ذهن انسان
بنابراین امر فرهنگی در نسبت با ساختارهای زبان و ذهن انسان و بر مبنای آنها تعریف میشود و ماهیتی مستقل از آن ندارد. با این تعاریف مقدماتی، این برداشت نادرست به ذهن متبادر میشود که ساختارگرایان، انسانگرا هستند.
نظریه ساختارگرایی
هر چند این ساختارها در زبان و ذهن انسانها حاضرند اما آنها مستقل از سوژههای فردی و تکتک افراد عمل میکنند و از این حیث در نظریه ساختارگرایی کنش ارادی آدمیان از جایگاه مهمی در تکوین و تحلیل فرهنگی برخوردار نیست.
ساختارهایی زبانی و ذهنی
به زبان ساده تر ساختارهایی زبانی و ذهنی، فراتر از تکتک افراد وجود دارد و ما برای فهم امر فرهنگی با تحلیل آن ساختارها سروکار داریم نه با نگرش، بینش یا کنش ارادی انسانها.
به عنوان نمونه مصرف فضای مجازی بهخصوص شبکههای اجتماعی مثل توییتر، تلگرام، فیسبوک و … در ایران بخش زیادی از زمان عوام را در زندگی روزمره به خود اختصاص میدهد.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.