روشی که فوکو برای بررسی پدیدهها به کار میگیرد، روش دیرینهشناسی و تبارشناسی است. دیرینهشناسی شیوه تحلیل قواعد نهفته و ناآگاهانه تشکیل گفتمانها در علوم انسانی است. برخلاف مورخان که به پیوستگیهای تاریخی توجه دارند، این روش بر گسستها و قواعد گفتمانیِ تشکیل اندیشه و اصول تحول درونی در حوزه معرفت تاریخی تأکید دارد. از این رو دیگر نمیتوان از تاریخ کلی که بر اساس یک اصل مرکزی است سخن گفت، بلکه تاریخ عمومی که بیشتر بر پراکندگی توجه دارد، مبنا قرار میگیرد. دیرینهشناسی روش توصیف نقشها و تحلیل شرایطی است که در آن این نقشها عمل میکنند. به اینسان تبارشناسی، تاریخیبودن پدیدهها و اموری که فاقد تاریخ تلقی شدهاند را بازمینمایاند و نشان میدهد که دانش وابسته به زمان و مکان است.
فوکو تحت تأثیر نیچه و هایدگر، به رابطه میان دانش، قدرت و حقیقت علاقهمند شد. از نظر او بهطور کلی دانش و قدرت در طول تاریخ متقابلاً مولد و سازنده یکدیگر بودهاند. به تعبیر فوکو دانایی و معرفت، اموری تاریخی اند و شکلگیری حوزههای معرفتی در دورههای مختلف اهداف خاصی داشته است که نمیتوان آنها را عمومیت بخشید و” حقیقت” یکی از صورتهای قدرت است. فوکو معتقد است قدرت بیشتر عمل میکند تا این که در اختیارِ کسی باشد. قدرت امتیاز یا محفوظِ طبقه حاکمه نیست، بلکه اثرِ مجموعه موقعیتهای استراتژیکِ آن طبقه است از طرفِ دیگر این قدرت، منحصراً به صورتِ نوعی اجبار یا ممنوعیت برای کسانی که در اختیارَش ندارند عمل نمیکند؛ بلکه قدرت آنها را احاطه میکند، از آنها و از میانِ آنها میگذرد؛ بر آنها تکیه میکند، درست مثلِ خودِ آنها که در نبردِشان علیهِ این قدرت بر وسایلی نظیر نظارت و تنبیه تکیه میکنند که قدرت بر آنها اِعمال میشود.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.