کالبد شکافی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران:یکی از بنیادی ترین پایههای انقلاب اسلامی مخالفت با دخالت خارجیها در امور داخلی ایران است. پیرو این مبنا، ارتباط از هر نوع آن با خارج در دوران پس از انقلاب دچار چالش و مشکل گردید و باعث شد که در زمینههای اقتصادی، صنعتی، اجتماعی، فرهنگی، علمی و روابط خارجی ایرانیان پس از سالهای ۱۳۵۷ رو به نزول رود. پایگاه نظری این واقعیت نیز در بحث خودکفایی طراحی گردید و شاید هنوز هم در لابلای جریانهای سیاسی و فکری کشور، نظریه جهان ستیزی و متکی بودن کامل به امکانات و نیروهای داخلی زنده و حتی در عمل قابل ردیابی باشد.
کالبد شکافی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
نکته قابل توجه در این رابطه این است که همزمان با تحقق انقلاب اسلامی در ایران، موج جدید جهانی شدن شامل کشورهای صنعتی و در حال توسعه گردید و در اوائل دهه ۱۹۸۰ میلادی، کشورهایی مانند چین، مالزی، مکزیک، برزیل و ترکیه از یک طرف و حتی فرانسه، انگلستان، آمریکا و آلمان از طرف دیگر، ارتباطات بین المللی، اقتصادی و سیاسی خود را تنگاتنگ تر کردند. صادرات آمریکا از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۴ دو برابر گردید و چین از ۲۰ میلیارد دلار صادرات در سال ۱۹۸۰ به ۹۸۰ میلیارد دلار در سال۲۰۰۴ ارتقاء پیدا کرد.
مالزی
مالزی و ترکیه در سطح بین الملل از اهمیت اقتصادی بهرهمند شدند و شاید از همه جذابتر، امارات متحده عربی به نمونهای از رشد و توسعه اقتصادی در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه تبدیل گشت. به عبارت دیگر، همزمان با اجرای نظریه خودکفایی در ایران، جهان سوم و جهان صنعتی به مشارکت در حاکمیت ملی خود با دیگران پرداختند و دولتها کوچکتر شدند و سرنوشت اقتصادی ملتها به اقتصاد بین الملل گره خورد. در دوره خودکفایی که تا سالهای ۱۳۶۹ و۱۳۷۰ در رفتار سیاسی ایران جاری بود، سیاست خارجی جمهوری اسلامی عمدتاً بر پایههای عقیدتی و دینی عمل میکرد و با سیاست خارجی متعارف جهانی که مبتنی بر تأمین منافع اقتصادی و مالی و توسعهای بود فاصله استراتژیک داشت.
شیعیان
کمک به شیعیان، مبارزه با حضور و نفوذ امریکا در کشورهای اسلامی و بسط اندیشه استقلال طلبی اسلامی و حذف حکومتهای دیکتاتوری در منطقه؛ جهت گیری سیاست خارجی ایران را مشخص می نمود که حاکی از جهان بینی اسلامی و تفکر دینی بود. مؤلفههای تصمیم گیری طی سالهای ۶۹-۱۳۵۷ تحت تأثیر بنیانهای انقلاب اسلامی و رسالت اندیشه دینی در میان مسلمانان بود. پان اسلامیسم به طور روشنی بر اندیشه منافع ملی برتری داشت و شاید بتوان تحلیل کرد که نقش فرد در تصمیم گیریهای سیاست خارجی این دوره بسیار محدود بود و اندیشه و جهان بینی، حاکمیت قابل توجهی بر مجاری و نهادهای تصمیم گیری سیاست خارجی داشت.
مقطع
تا این مقطع به نظر می رسد سیاست خارجی جمهوری اسلامی صرفاً بر واقعیات بیرون از مرزها توجه داشت و رابطه آکسیوماتیک سیاست خارجی و سیاست داخلی وجود نداشت. به عبارت دیگر تا این مقطع سیاست خارجی، مستقل از واقعیات درون ایران عمل می کرد. اما از سالهای ۱۳۶۹تا۱۳۸۴ در دو دوره ریاست جمهوری، سیاست خارجی تحت تأثیر نظام داخلی قرار گرفت و مؤلفههای تصمیمگیری سیاست خارجی متأثر از واقعیات اقتصادی( ۱۳۷۶-۱۳۶۹) و واقعیات سیاسی و جامعه مدنی (۱۳۸۴-۱۳۷۶) گردید.
انقلاب
در ۱۲ سال اول انقلاب، تصمیم گیری سیاست خارجی از برون به برون بود و در ۱۶ سال بعد، از درون به بیرون بود. در این مدت ۱۶ سال آرمانها بر فضای فکری و رفتاری سیاست خارجی جمهوری اسلامی همچنان سایه افکنده بودند؛ اما محتوا، جمله بندیها، فرمول بندیها، پیچیدگیهای داخلی و نحوه اجرای آنها تحت تأثیر نظام داخلی و مقتضیات آن قرار گرفت. در واقع، در مدت ۱۶ سال، حفظ نظام و امنیت نظام و حل و فصل مسائل نرم کشور اولویت پیدا کرد.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.