بنیادهای فکری القاعده (تأثیرات اندیشههای وهابی- سلفی): بحث در زمینه خطرات تروریسم القاعده برای صلح و امنیت جهانی به طور جدی بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و اتخاذ استراتژی جدید جرج بوش در مبارزه با القاعده و گروههای خشونتطلب وابسته به آن آغاز گردید. در استراتژی بوش و نئومحافظهکاران (۲۰۰۸-۲۰۰۰) مبارزه با تروریسم القاعده به عنوان مهمترین اصل در تأمین امنیت آمریکا و به تبع امنیت جهان ارتباط مستقیم داشت و در این میان حفظ امنیت خاورمیانه به عنوان حلقه اتصال دهنده امنیت آمریکا و امنیت جهان مورد تأکید قرار گرفت. بدین ترتیب با مشروعیت بخشیدن به ضرورت مبارزه با تروریسم القاعده به عنوان یک تهدید جهانی، آمریکا جنگهای افغانستان و عراق را آغاز کرد.
بنیادهای فکری القاعده
اینکه تا چه اندازه خطر تروریسم القاعده برای امنیت جهان واقعی است جای بحث جدی دارد. بعضی از دیدگاههای بدبینانه معتقدند که مبارزه با تروریسم القاعده به ابزاری برای حضور و تثبیت هژمونی آمریکا در مناطق استراتژیک جهان به خصوص خاورمیانه تبدیل شد و آمریکا به طور نامشروع یک خطر امنیت ملی را به یک خطر جهانی تبدیل کرده و از این طریق هزینههای زیادی را به سایر دولتها و ملتهای جهان تحمیل میکند. از این دیدگاه، محور قرار دادن مفهوم «تروریسم هستهای» و اتصال آن با خطرات القاعده در «موضعگیری هستهای» باراک اوباما نیز به نوعی تداوم سیاستهای بوش به شکل جدید است که در آن خطر دسترسی القاعده به سلاحها و مواد هستهای به عنوان مهمترین تهدید برای امنیت آمریکا و جهان تعریف شده است.
تروریسم القاعده
در مقابل دیدگاههای خوشبینانه ضمن اینکه معتقدند که تروریسم القاعده خطری برای امنیت جهانی است، استراتژی آمریکا و غرب در مبارزه با این نوع تروریسم را اشتباه میدانند. از این دیدگاه، القاعده یک نیروی مذهبی، فرهنگی و سیاسی رادیکال است که ریشه در طرز تفکر افراطی مذهبی ـ فرهنگی و ویژگیهای ساخت قدرت و سیاست در خاورمیانه عربی دارد و لذا با ابزارهای نظامی و زور نمیتوان آن را ریشهکن کرد. بر این اساس، آمریکا باید استراتژی خود در مبارزه با تروریسم القاعده را عوض کند و به این مسئله با رویکرد بلندمدت بپردازد. به عبارت دیگر، آمریکا به جای توجه به معلول و استفاده از سرکوب نظامی باید به علت و ریشههای شکلگیری القاعده بپردازد.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.