قدرت نرم آمریکا در حوزه سیاست خارجی و امنیتی (مبانی، تحولات و پیامدها):جهتگیری سیاست خارجی و امنیتی آمریکا قبل از جنگ اول جهانی مبتنی بر تلاش همهجانبه برای گسترش تجارت آزاد اقتصادی بود. سیاست درهای باز اقتصادی را میتوان محور اصلی قدرت نرم آمریکا در قرن ۱۹ دانست. استراتژیستهای آمریکایی بر این اعتقاد بودند که کشورهایی میتوانند موقعیت خود را در محیط ژئوپلتیکی مشخصی ارتقاء دهند که از ابزارهای لازم برای توسعه تجارت، افزایش تولید ناخالص ملی و گسترش بازارهای اقتصادی در حوزههای مختلف جغرافیایی برخوردار باشند (Clark, 2003: 182).
قدرت نرم آمریکا در حوزه سیاست خارجی و امنیتی
به همین دلیل بود که آلفرد ماهان استراتژی دریایی آمریکا را در دهه ۱۸۸۰ طراحی و سازماندهی نمود. نتیجه این امر را میتوان در ارتقاء قدرت دریایی آمریکا در دهه ۱۸۹۰ دانست. زمانی که قدرت اقتصادی به ابزار نظامی تبدیل گردید، زمامداران ایالات متحده درصدد برآمدند تا عصر جدیدی از رفتار استراتژیک خود را آغاز نمایند. مک کینلی در سال ۱۸۹۸ به ناوگان اسپانیا در غرب اقیانوس اطلس حمله نمود. این امر را میتوان آغاز گسترش حوزه نفوذ آمریکا در حوزههای ژئوپلتیکی دانست.
جنگ آمریکا
جنگ آمریکا علیه اسپانیا نشان داد که توان صنعتی و قدرت اقتصادی میتواند زمینههای لازم برای گسترش قابلیتهای استراتژیک واحدهای سیاسی را فراهم آورد. آمریکا در قرن ۱۹ ترجیح میداد تا از ابزارهای قدرت نرم برای گسترش حوزه نفوذ خود استفاده نماید. زمانی که قدرت نرم به حد نصاب لازم رسید، طبیعی است که اولا، قدرت نرم به جنگ نرم تبدیل میشود. ثانیا، جنگ نرم زمینههای لازم برای تبدیل به شیوههای دیگری از رویارویی و برتریطلبی را در قالب جنگ سخت فراهم میسازد(باگ بای، ۱۳۸۳: ۱۶).
تاریخ سیاسی آمریکا
به این ترتیب، تاریخ سیاسی آمریکا جلوههایی از ارتقاء مرحلهای قدرت استراتژیک آن کشور را منعکس میسازد. گروههای مختلفی در ساختار سیاسی آمریکا تلاش نمودند تا ابزارهای قدرت را به گونهای مورد استفاده قرار دهند که با واکنش محدودتر کشورهای هدف روبهرو شوند. رابطه بین توسعه حوزه نفوذ و ابزارهای قدرت ملی آمریکا همواره وجود داشته است. هرگاه که ابزارهای قدرت از تنوع و کارآمدی بیشتری برخوردار میشد، زمینههای لازم برای توسعه حوزه نفوذ نیز فراهم میگردید.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.